در جستجوی خویش
در جستجوی خویش
ای انسان حقّا که تو به سوی پروردگار خود سخت در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد .
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, توسط بهار |

وابستگی به افراد

 هر چیزی که بصورت اعتیاد یا عادت در می آید و تعادل روحی و روانی ما را بر هم میزند نوعی وابستگی است. وابستگی یعنی اینکه کنترل زندگی خود را بدست دیگران می سپاریم و یا وقتی به چیزی مثل پول و امثال آن وابستگی و تعلق خاطر داریم این بدان معنی است که شادی و ناشادی ما را پول تضمین می کند.

 بدون تردید همه ما در طول زندگی به فرد یا افرادی وابستگی داشته ایم و عشق و دوست داشتن های ما بدون رنج و درد نبوده است. همین که او مطابق با میل ما رفتار نکند یا اینکه احساس کنیم او را از دست خواهیم داد، باعث درد و رنج و اندوه ما خواهد شد. هیچ یک از ما دیگری را آنگونه که هست و باید باشد و بدون قید و شرط دوست نمی داریم. عشق ما نوعی تملک و تصاحب است. عشق ورزیدن به کسانی که دوستشان داریم  از نیازهای اساسی و ضروری ماست اما این عشق  اگر عاری  از وابستگی باشد همیشه لذت بخش و سودمند خواهد بود.

 بدون اینکه کسی را کنترل کنید عاشق او باشید، اجازه دهید شخص مورد علاقه تان خودش باشد. زمانی که عشق ما نسبت به همسرمان یا دیگران عشقی آگاهانه و هوشیارانه باشد، دیگر در مورد شخص مورد علاقه مان قضاوت نمی کنیم، او را مورد ارزیابی و نقد و انتقادهای بیجا و نادرست قرار نمی دهیم و در فکر تصاحب او نیستیم. زمانی که در مورد دیگری قضاوتی نداریم این بدان معناست که به او آنجور که هست ، به نیازها و حقوق او احترام گذاشته ایم. اگر چه هر نوع دلبستگی بعد از گذشت زمان به آرامش می رسد اما این دلیل خوب و روشنی برای این که مدتی را به چیزی یا کسی وابستگی پیدا کنیم که موجب اندوه و درد و رنج ما شود و بواسطه آن آسیب ببینیم وتعادل روحی و روانی خود را بمخاطره بیندازیم، نیست. اگر چه در مورد وابستگی به افراد، بنا به ماهیت عشق همواره عشق ما حد و مرزی نمی شناسد و بقول معروف چشمان ما را کور می کند و اکثریت افراد عشق را آنگونه که نمود می کند می پذیرند، اما نباید فراموش کرد که عشق ها و دل وبستگی نااگاهانه و از روی احساسات زودگذر باعث دلشکستگی و آسیب های جدی روحی و روانی ما خواهد شد.

 عشق بدون قید و شرط ، یعنی رهایی از وابستگی . اگر چه افراد عقاید ، سلایق و باورها و نگرش های متفاوتی دارند و طبعا نیازهای روحی و روانی و فیزیولوژیکی انها نیز بسیار متفاوت می باشد اما این تفاوت ها مانع از عشق ورزیدن نیست. باید عاشقانه و آگاهانه یکدیگر را درک کنیم و  به نیازها و عقاید و حقوق یکدیگر احترام بگذاریم. عشق بدون قید و شرط موجب علاقه و محبت شدیدتر می شود.

 وین دایر می گوید: " از وقتی که به دنبال اثبات اشتباهات رفتار دیگران و درست و سالم بدون رفتار خود نیستم، راحت تر با مردمی که نگرش متفاوتی به زندگی دارند، کنار می آیم."

 مفهوم و معنای واقعی رهایی از وابستگی و دلبستگی این است که دیگر ما احساس درد و رنج نکنیم. من زمانی می توانم  فارغ از هر گونه درد و رنجی به دیگران عشق بورزم  و دیگران  برای من دوست داشتنی و جذاب بنظر برسند که بر آنها تملک و کنترلی نداشته باشم. دلیل رنج ها و غم ها ما در زندگی به عقیده من دو دلیل عمده و اساسی می تواند داشته باشد:

 1. وابستگی ها

 2. محرومیت ها و خلاء هایی که در زندگی ما وجود دارند

 

 باگاواجیتا می گوید:

 " انسانی که آرامش خود را در اثر جریان متلاطم خواسته ها و آرزوها از دست نمی دهد، درست مثل رودخانه ای است که به اقیانوس پیوسته است، در حالی که همیشه لبریز از آب است، اما آرام و ساکت. این انسان به تنهایی می تواند به آرامش دست یابد، اما انسانی که برای برطرف کردن خواسته هایش همیشه در حال سعی و کوشش است، عکس این انسان عمل می کند. اقیانوس مملو از آب است، اما همیشه آرام و ساکت می باشد، به جز لرزش ها و موج های کوچکی که در قسمت سطحی وجود دارند. نگرانی ها، حاصل وابستگی ما به افکاری است گه به نحوی و تا حدودی باید متفاوت تر از آنی باشد که هست. رنج و درد ما صرفنظر از شکل ان، حاصل ذهن ماست؛ ذهنی که بر ، داشتن بهترین مواهب تاکید دارد و به دیگران اجازه نمی دهد به همان گونه که هستند، باشند."

 وین دایر می گوید:

 " وابستگی به افراد یکی از مشکل ترین وابستگی هاست و تا زمانی که روش غلبه بر آن را یاد نگیریم، رنج زیادی را متحمل خواهیم شد. منظورم این نیست که علاقمند بودن به دیگران عمل نامناسبی می باشد، بلکه لازم است که به وجود دیگران در زندگی خود ارج نهیم و ارتباط خود را محترم شماریم. اگر در زندگی خود روابط عاشقانه بدون قید و شرط ایجاد کنیم، نتایج بسیار مثبتی بدست خواهیم آورد. منظورم این است که خواستن یا تمایل به دیگری، در صورتی که آن فرد  طبق میل و خواسته شما رفتار نکند، منجر به افسردگی و صدمه دیدن شما می شود. چنین عواطف و احساساتی را وابستگی می نامند. همه روابط انسان بدون وابستگی شادمانه تر خواهد بود. یعنی به اندازه کافی دیگران را دوست داشته باشیم و بگذاریم خود شان انتخاب کنند حتی اگر افکار آنها مطابق با سلیقه ما نبود."

 در وابستگی  به اشیاء و افراد در واقع ما خود را برده و اسیر انها می کنیم و آنها را بر خود مسلط و چیره می سازیم. شخصیت و فردیت خود را مخدوش می کنیم و به تدریج از دست می دهیم . کوچکترین حرکت یا عمل فردی را که به او وابسته هستیم و به او عشق می ورزیم ، قلب ما را به درد خواهد آورد و باعث اندوه و افسردگی و رنجش ما خواهد شد. اگر معشوق یا کسی را که دوست داریم مطابق میل و خواسته ما عمل نکند ، اعتراض و گلایه ها و اشک و ناله های ما به آسمان هفتم هم خواهد رسید. معمولا وابستگی به افراد وسواس و حسادت  نیز بهمراه دارد. همه ما می دانیم که حسادت و وسواس تا چه حد آرامش ما را مختل می کند و باعث رنج و درد می شود.

 وین دایر می گوید:

 " روابط انسانی مبتنی بر رهایی در عوض وابستگی ،  همیشه سودمند و لذت بخش است، یعنی در حدی به کسی عشق بورزیم که اجازه دهیم خودش باشد و مختار زندگی خویشتن و حتی با رد جواب از طرف معشوق، چهار ستون وجودمان در هم نریزد و شوک عاطفی به ما وارد نیاید و اینکه آنقدر خوددار باشیم که اگر نتوانست معیارهای ما را بپذیرد، شخصیت مان مورد تهدید و خدشه واقع نشود. در رابطه زناشویی، حد عشق ورزیدن آن است که همسر خود را در قالب خودش قبول کنید، نه در قالب سلیقه خویشتن و او را همانطور که هست بپذیرید، چون او ، به همین صورت که بوده، مورد پسند شما قرار گرفته است. در زمینه ارتباط با اعضای خانواده و فامیل ، معنای رهایی آن است که رفتاری آزادمنشانه در پیش بگیرید و آنها را آزاد بگذارید هر گونه که می خواهند باشند و به خود بر طبق ارزیابی های دیگران نمره ندهید و به دیگر اعضای خانواده خود، از بابت همانچه که هستند، عشق بورزید و نه آنچه خودتان می خواهید باشند.

 رهایی در روابط والدین با فرزندان خود، این است که آنها را وادار به پیروی و تاسی از تصمیمات خود نکنید و آنها را مجبور نسازید در مسیری که شما می خواهید گام بردارند. به انها اجازه دهید راه زندگی خود را، خود انتخاب کنند نه انکه به روشی که شما دیکته می کنید عمل کرده، زندگی نمایند. به تصمیمات آنها احترام بگذارید و در راه پرمخاطره زندگی ، راهنما و فرشته مهربان و حامی آنها باشید و کمک کنید که با اعتماد به نفس ، متکی به خود بار آیند و اطمینان یابند که محبت و عشق شما به آنها بی قید و شرط است حتی اگر رفتار و کردارشان مخالف فکر شما باشد.

 در روابط انسانی اما، رهایی یا آزادی به معنای بی بند و باری و لاقیدی نیست، به عکس به معنی این است که شما با حلقه های زنجیری به بند کشیده شده اید که به شما می گوید بکوشید در ارتباط با دیگران، ارزشهای خود را حفظ کرده، به حالت تعلیق درآورید و در عوض تلاش برای بدست گرفتن کنترل آنها، یا هر نوع قضاوت و پیشداوری در مورد آنان، از دیدگاه عشق و عطوفت و همبستگی به آنها ارتباط برقرار کنید.

 " انسان رهایی یافته " کسی است که مصون و رها از تمام آلام  و رنجهای بیهوده – که اغلب مردم به آن دچارند – می باشد و چون شما  عشق و عطوفت خود را نثار می کنید، سرشار از ذخیره انرژی حاصل از آن خواهید شد و از لحاظ ماوراء الطبیعه، انسانی رها هستید. آزاد و مختار به عشق ورزیدن بدون هیچ قید و شرط."

 وابستگی به اتخاذ تصمیم های نامطلوب طبعا شکل و مبنای دیگری دارد، مثلا برای مطیع کردن معشوق، روشی پیش گیریم بر این اساس که " اگر می خواهی عشق مرا از ان خود کنی، باید هر جور که می توانی دل من را بدست بیااوری!" " هر جور که من خواستم و مطابق میل و اراده من هست رفتار و عمل کنی!" شما اگر بیاموزید که بدون اعمال نظر و تحمیل عقیده و سلیقه، معشوق را آزاد گذارید تا خودش باشد( نه آنچه شما می خواهید) آنگاه رهایی یافته اید. یعنی هیچ وابستگی به تملک و تصاحب دیگران ندارید و در اینجا یک نکته به ظاهر متناقض وجود دارد و آن این است که هر چه میزان اعمال نظر و دخالت شما کمتر باشد، فاصله بین شما کمتر خواهد شد. و در واقع رهایی شما را در گسترش روابط خود ترغیب و تشویق می کند تا عشق خود را تحکیم بخشد و در ضمن از آلام و رنج شما در روابط عاشقانه و زناشویی بکاهد، چون عشق بدون قید و شرط را نثار معشوق کرده اید که حتی در صورت ترک و عدم قبول شما، باز هم رشته عطوفت و عشق بین شما از هم نخواهد گسست. در فرایند رهایی در عشق می آموزیم که:

 " عشق ، هدیه ای است که باید داد نه انکه گرفت" و این است معنی رهایی در عشق.

 اکثر ما در روابط زناشویی شکست می خوریم و بعد از مدتی همه عشقی که زمانی بهترین و باارزش ترین گنیجنه قلب ما بود بیکباره محو می شود. به عقیده من، دلیل مهم ان این است که عشق های ما ، خاص و ناب نیست، عشق های ما بدون قید و شرط نیست، بلکه بخاطر عادت و وابستگی که مهمترین معیار و اساس و شالوده آن مشتی احساسات و هیجانات متزلزل بیش نیست، می باشد و از همه مهمتر این عشق و رابطه اگاهانه و هوشیارانه صروت نپذیرفته است.  در اولین گام همه ما بر ان هستیم تا معشوق را تحت تصاحب و تملک خود قرار دهیم و هر گونه که خواستیم مطابق با میل و معیارهای ما رفتار کند. بدیهی است وقتی چیزی را تصاحب کردیم به تدریج از شدت شور و علاقه ما نسبت به ان کاسته می شود. اگر می خواهیم عشقی بادوام و ماندگار داشته باشیم باید این عشق بدون قید و شرط صورت گیرد توام با شناختی هوشیارانه و اگاهانه، در غیر اینصورت دیری نمی پاید که از بین خواهد رفت.

 البته ذکر این نکته هم ضروری است که آزاد گذاشتن معشوق به معنای ان نیست که او می تواند هر کاری را فراتر از چارچوب ها و ضوابط زناشویی و فرهنگ خانواده انجام دهد، بلکه هر مرد و زنی نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و متعهد به مواردی هستند که نمی توان از ان سرباز زد، چرا که اگر چنین باشد این آزادی منجر به بی بند و باری و از هم گسستن روابط زناشویی خواهد شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.